۱۳۹۶ بهمن ۲۶, پنجشنبه

بازداشت در مرز انگیس -فرانسه. جرم: سوء ظن در مورد تروریست بودن





روز دو شنبه، با قطار، در حال باز گشتن از سفر به پاریس که به منظور انجام بحث آزادی با آقای عبدالرضا تاجیک انجام شده بود، به لندن بودم که هنگام خروج از ایستگاه سنت پانکراس، بوسیله دو گروه پلیس ضد قاچاق و ضد تروریسم بازداشت موقت شدم.  این اولین باری بود که در طول سفرهای متعدد به خارج از انگیس چنین وضعیتی پیش آمده بود و البته برایم بسیار عجیب. 

یکی از افسران، که خانمی بود، علت سفرم را سوال کردم که علت را گفتم.  سوال کرد که در انگستان چکار می کنی؟ گفتم آکادمیکی هستم که بطور آزاد پژوهش می کند و فعال حقوق بشری و فعال سیاسی است و دیگر کارها.  پرسید چه نوع فعالیت سیاسی؟ جواب دادم که پاسخ در اینکه فعال حقوق انسان هستم قرار دارد و برای استقرار دموکراسی و رژیمی که در خدمت حقوق انسان در ایران مستقل و آزاد باشد کوشش می کنیم.  سوال کرد چه نوع کوششی؟ گفتم کوششهای حقوق مدارانه از طریق مقاله نویسی و فعالیت در فضاهای مجازی و مصاحبه و فعالیتهایی از این نوع و روشهای خشونت زدا را پیشنهاد کردن. 

بعد گفت که افسر مبارزه با مواد مخدر است.  گفتم که تا بحال لبم به سیگار و یا مواد مخدر قانونی! (منظور عرقیات و شرابیات) نخورده چه برسه به غیر قانونی ها و وقت خود را تلف می کنید.

بعد از سوال که  آیا چمدان و ساک سفر را فقط خودم آماده کرده ام در حالی که دستکشی بدست کرد با دقت شروع به باز کردن و دیدن اسباب درون آن شد.  در حالی که در کنار افسر دیگری مشغول کار بود و دو مامور قوی هیکل مسلح در نزدیکی ما ایستاده بودند، از افسر سوال کردم که چگونه شد که از میان صدها مسافر رنگ و وارنگ تنها بمن مظنون شده است؟ گفت ما نمی توانیم منابع اطلاعاتی خود را بروز دهیم.  گفتم آخر این برای من سوال است که اگر دنبال تروریست می گردید، بنا بر معمول باید هدفتان جوانهای زیر سی سال باشد که فقط با نگاهی که نمی شود گفت، جواب داد.

بعد در بین وسائل کتابی به فارسی را دید و گفت این چیست؟ گفتم کتابی است با تیتر انقلاب که نویسنده آن اولین رئیس جمهور ایران است.  در بالای صفحه اول کتاب، نوشته ایشان که کتاب را هدیه ام کرده بود را دید و گفت که این چیست؟ گفتم نوشته ایشان است.

بعد جعبه بسیار کوچکی که در کیفم بوده و سالها آن را ندیده بودم! را از لابلای خرت و پرتها و کاغذهای کهنه شده بیرون آورد و گفت این چیست؟ گفتم ممنون که پیدایش کردید! قرص نعنا بوده که سالها پیش همسرم از آمریکا، برای جعبه جالب آن برایم آورده بود و حالا می بینم که آب شده اند.  افسر دیگری دستکش در دست کرد و با احتیاط آن را برداشت تا برای آزمایش ببرد.  گفتم وقت خود و من را تلف می کنید، گفتم که قرص نعناست.  ولی افسر بسرعت در پشت دیواری ناپدید شد.

بعد از مدتی ، بازپرسی در لباس شخصی آمد و گفت که افسر مبارزه با تروریسم است.  شروع کردم راجع به علل ظهور تروریسم و چگونگی جلوگیری کردن از آن صحبت کردن.  زود معلومم شد که معنی کلماتی که بیشتر در محافل آکادمیک بکار گرفته می شوند را نمی فهمد و با خودم گفتم که به به با چه کسانی با تروریسم مبارزه می کنند.

بعد از چندین سوال و نوشتن پاسخهای من و بعد سوال که چگونه بنی صدر نوشته می شود، رفت و ناپدید شد.

باز بعد از مدتی، خانم افسر از آزمایشگاه  بر گشت و با لبخند گفت که حق با من بود و قرص نعنا بود.  به شوخی گفتم بجای آزمایشگاه، یک لب زدن به شما می گفت که قرص نعناست.

از این ببعد رفتار رسمی و مودبانه دو افسر خانم دوستانه شد و حتی چند تا از شوخی های من را پسندیده و زدند زیر خنده.

بعد از مدتی، افسر مبارزه با تروریسم آمد و با شادی و خنده گفت که اسم شما را گوگول کردیم و رودخانه ای از مقالات شما ظاهر شد و اول مقاله ای که ظاهر شد، مقاله اتان در روزنامه گاردین در مورد متجاوزان جنسی در رژیم ایران بود.  گفتم که مقاله در زمان جنبش سبز نوشته شده بود و با دادن نمونه ها و نیز اطلاعاتی که آقای کروبی داده بودند و نیز دیگران و شاهدان، این را طرح کرده بودم که رژیم از تجاوز جنسی به پسرها و دخترها برای درهم شکستن آنها استفاده می کند و برای بی اثر کردن این جنایت، جامعه ایران نیاز دارد تا این مورد تجاوز قرار گرفته شده ها را مانند شکنجه شده ها تکریم و احترام کند.

حرفها را گوش داد و بعد با خنده ای گفت که شما می توانید بروید و این اعلامیه را به شما می دهم ولی نکند فکر کنید که به این معنی است که شما تروریست هستید ( که زدم زیر خنده که با خنده بقیه همراه شد.) ولی وظیفه داریم آن را به شما بدهیم.
بعد با آنهایی که نزدیکم بودند دست دادم و خداحافظی ولی دیدم که این سوال را دوباره باید مطرح کنم و برای همین از همه اشان پرسیدم:
"من اصلا نمی توانم بفهمم که چگونه و بر اساس چه قرینه ای بمن مظنون شده بودید؟ واقعا علت چه بود؟" باز دوباره گفتند که ما در مورد منابعمان نمی توانیم صحبت کنیم.

مطمئن هستم که بازداشت مقطعی من از میان صدها مسافر از هم رنگ وشهر فرنگ واز همه سن و سال و از همه جنس، تصادفی نبوده است.  کافیست بد اخلاق و نابکاری گوشی را بردارد و به پلیس بگوید که فلان فرد برای انجام کارهای مظنونی به فرانسه رفته است.  هم از اصحاب ضد انقلاب حاکم بر وطن می توانند باشند و هم از ضد انقلابهای هم جنس رژیم و در رویای دوباره بر اسب قدرت نشستن.  این گروه ها هیچ فرقی و تفاوتی با یکدیگر ندارند.  بهر حال تجربه جالبی برایم بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر